خلاصه داستان: تا آوریل 1940، نارویک، بندر کوچکی در اقیانوس اطلس در شمال نروژ، 85 درصد از سنگ آهن مورد استفاده ماشین جنگی آلمان نازی را از طریق بندر خود صادر می کرد. تلاش برای برهم زدن این روند طی دو ماه جنگ شدید زمستانی باعث شد که هیتلر اولین شکست بزرگ خود را به دست آورد.[1]
خلاصه داستان: سارا -پناهجوی جوان در حال فرار- با یک اژدهای گمشده جوان دوست می شود و با یک آدم قلابی تیم می شود و با مدیران مدرسه، پلیس و گروه های قلدر می جنگد تا تلاش آنها برای بازگرداندن اژدها به ماجراجویی یک عمر تبدیل شود.
خلاصه داستان: به عنوان یک دختر جوان، پدر نورا تایدمن، توبیاس، اسطوره ترول ها و منشا کوه های محلی آنها را به او می آموزد. در طول یک داستان، نورا تقریباً صورت ترول ها را که در صخره به سنگ تبدیل شده اند، «می بیند».
خلاصه داستان: فیلم با شاهزاده خانم مارگرت جوان دانمارک شروع می شود که شاهد خونریزی وحشتناک پس از پیروزی پدرش، پادشاه والدمار چهارم آترداگ، در نبرد ویسبی در سال 1361 است. چهل سال بعد، و مارگرت که اکنون ملکه شده است، دانمارک، نروژ و سوئد را تحت حاکمیت خود با موفقیت متحد کرد...